محمدیزدانی جندقی

ساخت وبلاگ
هرچه چشمان تو دریایی ترچشم ما تشنه و صحرایی ترهست آرام چه اقیانوسیزان نظرگاه تماشایی ترجلوه ات حادثه در آیینه استلحظه در لحظه معمایی تردل ما سر به هوا تر در بادهرچه آن زلف چلیپایی ترکس ندیده است به این حد شب غمزلف یلدا زده یلدایی ترصبح نوروزترین روز خدادر سلامت همه رویایی تر دل رسوایی ِ هجرانت نیزدر وصالت شده رسوایی ترتاشود زنده جهان _ اَز نفست _چه نَفَس هست مسیحایی تردر قیامت چه قیامت خیزدکه شدی ازهمه رعنایی ترمحمدیزدانی"جوینده"برچسب‌ها: غزل, یلدا, نوروز نوشته شده توسط محمدیزدانی"جوینده" در چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳ | محمدیزدانی جندقی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدیزدانی جندقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashtiyehejahaa بازدید : 9 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 20:26

اگرم تمام دنیا به سفر جواز باشدجهت تو جسم و جانم همه پیشتاز باشدکه به خلوت نیازم نه نشان ناز باشدشب عاشقی است یلدا شب سوز و ساز باشدشب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد”“تو بیا کز اول شب در صبح باز باشدنظری در آرزویم به فدای چشم مستتبه ملامتم اگر هم بنواز ناز شستتبکشد به هفت بندم خم زلف بی گسستتخوشم این چنین که گردد دل تنگ پای بستتعجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت”“به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشدخجلم به تشنه پویی شده ام غبار کویتکه بنوشم اندک اندک می صافی از سبویتهم ازین خمارمستی بشوم ترانه گویتقسمت دهم خدارا که ببندی ام به مویتز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویتکه محب صادق آنست که پاکباز باشدبه بلای بی حسابم بنشان و مبتلا کندل داغ پرورم ده غم آتشین عطاکنبه سه کنج بی نوایی به نوایم اشنا کننفسی که مویه دارم به دمی گرانبها کنبه کرشمه ی عنایت نگهی به سوی ما کن”“که دعای دردمندان ز سر نیاز باشدثمر اورد چگونه دل خون دیر جوشمسحری بهار آور برسد مگر سروشمبدهد زبان سرخم ببرد حواس و هوشمکه به غیر این خمارم چه عجب اگر خموشمسخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم”“به کدام دوست گویم که محل راز باشدمهی و منیر کامل نه فقط هلال باشیکه به جلوه ای جلالی صفت جمال باشیبه چه کس شبیه هستی؟ کس بی مثال باشیتک عالمی و آدم یک اهل حال باشیچه نماز باشد آن را که تو در خیال باشی”“تو صنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشددل سنگ آب کردم چو تو دوست می گرفتمبله عشق باب کردم چو تو دوست می گرفتمیکی انتخاب کردم چو تو دوست می گرفتمکه به جان خطاب کردم چو تو دوست می گرفتمنه چنین حساب کردم چو تو دوست می‌گرفتم”“که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشدسفرت دراز بادا ره جان بجوی سعدیبدوی به پا و سر هم نظری بپوی سعدیغزلی سرای و رو کن دل تو محمدیزدانی جندقی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدیزدانی جندقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashtiyehejahaa بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 18:09

یکی داند مرا رندی به بازاریکی هم عاشقم خواند به ایثارکدامین کس شود همذات پنداربه هم افزایی ام کوشد دگر بارالا ای طوطیِ گویایِ اسرار""مبادا خالیَت شِکَّر ز مِنقارچه دریا ساحلت خوش باد جاویدهمه آب و گلت خوش باد جاویدصفای محفلت خوش باد جاویدنوای و کل کلت خوش باد جاویدسَرَت سبز و دلت خوش باد جاوید" "که خوش نقشی نمودی از خطِ یارنوا نورسته گفتی با حریفانغزل برجسته گفتی با حریفاناگرچه خسته گفتی با حریفانولی پیوسته گفتی با حریفانسخن سربسته گفتی با حریفان" "خدا را زین معما پرده بردارچه آبم بگذرد از سر گلابیروان شد اشک چشم تر گلابیهلا جانان جان پرور گلابیبیار از چشمه ی کوثر گلابیبه رویِ ما زن از ساغر گلابی" "که خواب آلوده‌ایم ای بختِ بیدارنزه بود این که زد در پرده مطربنگه بود این که زد در پرده مطربگنه بود این که زد در پرده مطرب؟ تبه بود این که زد در پرده مطرب؟چه رَه بود این که زد در پرده مطرب" "که می‌رقصند با هم مست و هشیارعجب رسم دل انگیزی پی افکنددلم را دست مستان با وی افکندنفس با نغمه ای نو در نی افکندمرا هی برد بالا و هی افکنداز آن افیون که ساقی در مِی افکند" "حریفان را نه سَر مانَد نه دَستارنشستی آرزومندم حسابیشبی برفی و صبحی آفتابیگلابی سهم دارم یا گلابیدر ان مجلس که با حکم غیابیسِکَندَر را نمی‌بخشند آبی" "به زور و زر مُیَسَّر نیست این کارکمی هم ماجرای زرد بشنوروایت های غمپرورد بشنوکه می نالد به خلوت؟ مرد بشنوچه بازیگوشی ای شبگرد بشنوبیا و حالِ اهلِ درد بشنو" "به لفظِ اندک و معنی بسیاربه هرجا گفت و گوی دین و دل هاستاگر می در سبوی دین و دل هاستزمان جست و جوی دین و دلهاستجهانی راهپوی دین و دل هاستبُتِ چینی عدویِ دین و دل‌هاست" "خداوندا دل و دینم نگه دارنه هشیارم پی انکار مستیکه ش محمدیزدانی جندقی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدیزدانی جندقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashtiyehejahaa بازدید : 20 تاريخ : پنجشنبه 7 دی 1402 ساعت: 4:00

1دردشت گل و گیاه ناز آمده امسی روز به راز در نیاز آمده امهرشب شبحم دراز در پرتوی ماهصبحی به سفر رفته و باز آمده ام2کارم همه عشق پیشگی خواهد بودمیلم به جنون همیشگی خواهد بودسرسبزی سرشار سپیدار دلمپرورده ی سرخ ریشگی خواهد بودمحمد یزدانی “جویندهبرچسب‌ها: چارانه, سبز, سپیدار, دشت نوشته شده توسط محمدیزدانی"جوینده" در یکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲ | محمدیزدانی جندقی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدیزدانی جندقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashtiyehejahaa بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 13:05

رنگی به سفال ساده ام هست شده استخاکم به زلال آسمان مست شده استدرسینه ی من دلی است مینا کاریبسیار ازاین دست به آن دست شده است2ترکم چه دهید؟ عادتم بی یاری استاین است که تندرستی ام بیماری استدرسینه ی او دل است یا مشتی سنگ؟در سینه ی من دوری مینا کاری استمحمد یزدانی جویندهبرچسب‌ها: چارانه, عشق نوشته شده توسط محمدیزدانی"جوینده" در پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲ | محمدیزدانی جندقی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدیزدانی جندقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashtiyehejahaa بازدید : 55 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 17:37

داریم به سینه داغ تنهایی را
از یاد نبرده ایم شیدایی را

هرلحظه به موج آرزو دوره کنیم
پرواز پرندگان ِ دریایی را
محمدیزدانی"جوینده"


برچسب‌ها: پرنده, دریا, شیدایی, آرزو
نوشته شده توسط محمدیزدانی"جوینده" در یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ |

محمدیزدانی جندقی...
ما را در سایت محمدیزدانی جندقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashtiyehejahaa بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 18:08

آی سایه کیستی ؟ایست ... اسم شب ؟!_ آشنا_ آشنا ؟!!درست نیست.ایست ... اسم شب ؟_ غریبه نیستم منم_ این منم همان وسایه با تمام اسم شب آشنا شدنپاس سه بی حضور پاسبخش جابه جا شدنسایه جای پاس سه پاسبون شدنپاس سه غرق خون شدن محمدیزدانی"جوینده"برچسب‌ها: غریبه, آشنا نوشته شده توسط محمدیزدانی"جوینده" در جمعه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ | محمدیزدانی جندقی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدیزدانی جندقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashtiyehejahaa بازدید : 58 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:23

در شهر غریبه بود درویش علی
با عاطفه می سرود درویش علی

هر لحظه به یاد نغمه هایش گویم:
درویش علی درود درویش علی

محمد یزدانی “جوینده”


برچسب‌ها: درود, درویش, شعر, کوتاه
نوشته شده توسط محمدیزدانی"جوینده" در دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۲ |

محمدیزدانی جندقی...
ما را در سایت محمدیزدانی جندقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashtiyehejahaa بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:23

می رود عباس یا حیدر به میدان می رودمرحبا عباس نام آور به میدان می روددشمن زخمی به خود چون مار می پیچد - مگربار دیگر فاتح خیبر به میدان می رودسنگر دشمن به نخلستان -- که در صحرای باز –حضرت عباس بی سنگر به میدان می رودروی دست عمه می بیند علی اصغر - عموبا لب عطشان و چشم تر به میدان می رود::نوحه عالمگیر شد : افسوس سقّا برنگشتتا خبر گیرد چه کس دیگر به میدان می رودتا چه پیش آمد خدا را نا گهان مولا حسیناینچنین با آهِ سرتا سر به میدان می رودبَعدِ عباس علی آنک سَر ِدست پدرطفل شش ماهه علی اصغر به میدان می رود::"جان فدای پادشاه خطه ی مردانگی"1در نبرد کفر – بی لشکر به میدان می رودمحمد یزدانی جندقی آبان 13921 وام از استاد عباس خوش عمل بر گرفته از سوکسرود " ظهر عاشورا ""جان فدای پادشاه خطه ی مردانگیجانب میدان روان می شد ولی لشکر نداشتبرچسب‌ها: عباس, وفا, شجاعت, شهادت نوشته شده توسط محمدیزدانی"جوینده" در شنبه ۳۱ تیر ۱۴۰۲ | محمدیزدانی جندقی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدیزدانی جندقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashtiyehejahaa بازدید : 55 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:23

مهربان یار منا , ماه که بالا آمدبر لب چشمه بیا , ماه که بالا آمدخاک راهم همه تن , تا گذری بر سر منجان ِ من یک تک پا, ماه که بالا آمدحلقه در حلقه صفا ریخته از پنجره هاشب کجا ؟چشمه کجا ؟ ماه که بالا آمدرو به هر سو کُنَما هروَلَه هوهو کنماتَن تَنا تَن تَتَنا ماه که بالا آمدنور من سایه ی من ای سروسرمایه ی منآب کن سنگ مرا ماه که بالا آمدلنگ نگذارمرا بشکن و بردار مراای همه نور خدا ماه که بالا آمدامشب و هرشب این دشت تماشا داردسایه ای سر به هوا ماه که بالا آمددل به دریا بزنم خیمه به صحرا بزنمبا همین زمزمه با ماه که بالا آمدمحمدیزدانی "جوینده"برچسب‌ها: غزل, ماه, سنگ, عاشق نوشته شده توسط محمدیزدانی"جوینده" در شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۲ | محمدیزدانی جندقی...ادامه مطلب
ما را در سایت محمدیزدانی جندقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashtiyehejahaa بازدید : 52 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 22:49