محمدیزدانی جندقی

متن مرتبط با «دست» در سایت محمدیزدانی جندقی نوشته شده است

دست هایم

  • زبان حال مادرم در آستان ِ یک قرن زندگانی با مهر, شرافت, سعادت, تندرستیتفدیم به برادرم "شاهد"::خیره ام به دست هایمبی پرسش و پرهیزگل های گلی رااز گوشه کنار دلمتا سکوهای خلوت هشتیهستی ام می روبدمی رودمی برد می اندازدبه کوچه ای کهبه خیابان خودم می ریزداینچنین استلحظه های رویشاحساس گردش خوندر ستون فقرات رگ به رگمپاهای به خواب رفته امحنجر گرفته امصدای زخمی امولوله ای است در منچه پلی استبین قلبمبا دست های بلندمببین.ای دست رو دست خوردهبه ناچاراز روزگارنمی گذارمت از دستحلقه می خواهمتبه گردن کودکانمهنگام کهعصاره ی جانم را می نوشندگرم می خواهمتدر پای سماورنوروز که میهمان هااز راه می رسندآی دست بلند خدمتکار خویشتنمنمی گذارمت از دستای دست پر برکتنانوای خانگیمی خواهمتتنورافروز فقربراندازچهارفصل بی برگآتش بیار کرسی ِزمستان های خشکمیزبان ِ شب نشینییلداهای بی جشنای دستای دست ِ خوشنمی گذارمت از دستبر سینه و قلب شعله ورممی فشارمتمن با تودارای خوش رنگ ترینمدال مادری امخیره ام به دست هایمحلقه ی مهر استبه گردن یادگاران مرد خانه امسایبان و پشت و پناهای روزگارببین !چه گونه تاب می آورمفقط همین یک دستبرای من مانده است؟برای من که مادرم ؟خیره ام به دست هایممحمدیزدانی”جوینده”بهمن هزار و چهارصد بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها