نقدبرغزلی

ساخت وبلاگ

http://ayateghamzeh.ir/Feeds/articleType/ArticleView/articleId/71642  نقد بر غزلی از استاد اکبر نبوی 

این مطلب در تاریخ پنجشنبه, ۰۳ بهمن,۱۳۹۲ در وبلاگ اکبر نبوی ، منتشر و از طریق فیدخوان به طور خودکار بازنشر شده است.

من پرشدم از خالی این ساعت صد رنگ!

هرثانیه بر جان من آویخته گلسنگ

 

گلخانه ی مشرق نفَس اش سخت گرفته است

از هرم همین خاک، همین آتش نیرنگ

 

بر صبح جگر سوز شقایق بنویسید

در کوچه ی جان سوخته آوای تلاونگ!

 

آغوش گشودی به تیمن که بگیرم

یک حوصله از نقش فراموشی ارژنگ

 

ــ اما نه مگر همسفر باغچه بودم

تا دفتر دوشیزه ی صد غنچه ی دلتنگ؟ــ

 

تاریخِ نفس خسته به دامان گل آویخت

در موسم کوچیدن آن مرغ شباهنگ

 

با رستم میخانه کسی کاش بگوید

اندیشه ات عالی است ولی قافله ها لنگ

 

***

 

با ایل شقایق دل خونین جگرم رفت

من ماندم و این جاده و صد ناله ی پاژنگ!

 

                                  اکبرنبوی  سی و یکم تیر نود ودو       

 

ــــــــــــــــــــــــــــــ

 

پس از انتشار این غزل در پایگاه شاعران پارسی زبان، شاعران ارجمند  محمد یزدانی جندقی عزیز و حمید خصلتی گرامی، نقدی مرقوم فرمودند. برای آگاهی همراهان بزرگوار کاریز، نقد این دو استاد عزیز را باز نشر می دهم: اکبر نبوی

نقد ادبی اول  : محمد یزدانی جندقی

1393/3/15 در ساعت : 3:31:37

 

مفعولو مفاعیلو مفاعیلو فعولن بحر اصلی عروضی این غزل خوش آهنگ است که در مطلع :// من پرشدم از خالیِ این ساعت صد رنگ!//

هرثانیه بر جان من آویخته گلسنگ//

و لنگه ی دو م بیت پنجم / تا دفتر دوشیزه ی صد غنچه ی دلتنگ! // ــو همچنین سطر پایانی :/

/ من ماندم و این جاده و صد ناله ی پاژنگ! //در دوبحر به تقطیع عروضی و بدون دخل و تصرف در بحر عروضی مستفعلن مستفعلن مستفعلاتن فع و بر اساس اختیار شاعر ی به درستی قابل خوانش است با توجه به درونمایه ی انتظار و لایه های انتقادی اثر که مولد پژواک غم انگیزاست در نگاه زود گذر امکان انتقاد از ضرب آهنگ سریع شعر را فراهم می آوَرَد چرا که انتقال پیامی که غمی نهفته دارد در جملات کوتاه موفق تر جلوه می کند همچنانکه درچهار سطر مورد نظر در بحر فرعی ریتم ملایم بیشتر مورد قبول می افتد اما ریتم سریع موجود از بیت دوم تا پایان شعر بیشتر قابل توجیه و پذیرش خواهد بود که درونمایه با وجود بار انتقادی شور انگیز نیز هست :

گلخانه ی مشرق نفس اش سخت گرفته است

از هرم همین خاک، همین آتش نیرنگ

بر صبحِ جگر سوز شقایق بنویسید

در کوچه ی جان سوخته آوای تلاونگ!

آغوش گشودی به تیمن که بگیرم

یک حوصله از نقش فراموشی ارژنگ

درونمایه ی این ابیات و پیامی که منتقل می شود یکسره از جنس بیدار باش است که در یک خط طولی پی گرفته می شود در همین ابیات وجود برخی واژگان مانند ) تیمن ) به معنای خجسته چندان مقبول نیست به ویژه اینکه قافیه ی خالص پارسی با آگاهی انتخاب شده است بنابراین انتظار مخاطب جهت روبرویی با نوع کلمات افزایش می یابد که وجود موردی کلمات ناهمگن نیز به چشم می آید

/ ساعت صد رنگ / تاریخ نفس خسته / کوچه ی جان سوخته / صبح جگر سوز شقایق / رستم میخانه / اینها تر کیب های لفظی و معنوی بدیع و خوش ساختی هستند که اگر چه در تنگنای وزن و قافیه گاه در محدوده ای دور از یکدیگر هستند اما رشته ی محکمی در پیوستگی درونمایه پدید آورده اند و علاوه بر تثبیت شرایط زمانی رویش و گویش این غزل مناسبت حقیقی با فرهنگ ملی و مذهبی برقرار ساخته اند وقابل تامل وبررسی بیشتری در این حوزه هستند در پایان از شاعر محترم که منتقدی توانا در عرصه فرهنگ وادب وهنر هستند بابت این اضافه نویسی پوزش می طلبم

محمد یزدانی جندقی

نقد ادبی دوم : حمید خصلتی

1393/3/16 در ساعت : 12:23:7

در خواندن یا شنیدن یک واژه، گاه حرفی پایه ی تاکید،تکیه یا همان استرس قرار میگیرد در شعر سنتی هم با توجه به نوع وزن انتخاب شده جایگاه این تکیه فرق میکند . در شعر پیش رو به نظر میرسد قافیه این ویژگی را دارد؛یعنی ویژگی موسیقایی قافیه آنقدر مورد توجه قرار گرفته است که حروف قافیه از همان ابتدا به صورت پژواکی در ذهن تکرار میشود.این پزواک که به گونه ی شنیدن نتی از موسیقی عمل می کند از مصراع اول پایه ریزی شده و در مصراع دوم در ذهن نشست کرده است.ترتیب چینش واژه ها در کنار هم وارتباط معنا دار وازه های ساعت،ثانیه وآویخته در مصراع دوم این امکان را برای خیال فراهم آورده است تا صدای پاندول ساعت به مدد موسیقی حروف قافیه در ذهن ایجاد شود وتا پایان شعر ادامه داشته باشد.این ویژگی را من از نقاط قوت این شعر می دانم والبته در مقابل آن از نقاط ضعف شعر،رسیدن به واژه هایی تقریبا دور از ذهن ونا آشنا که برای مخاطب قدری غرابت معنایی ایجاد می کند.هرچند واژه های به کار رفته در قافیه های هربیت به تنهایی قابل کشف وفهم است اما در کلیت شعر تزاحم خیال ایجاد کرده است و در این مورد با نظر شاعر محترم جناب صفادل موافقم.اگر چه هر شعر جهان شعری خود را دارد وشاعر با خلق هر اثر سعی میکند جهانی تازه با حال وهوایی اختصاصی ایجاد کند ولی ارادت شاعر به استفاده خاص از بعضی واژه ها باعث میشود تا مخاطب با شعر به راحتی ارتباط برقرار نکند.حتی درهمین مورد هم ساحت شعر آنقدر گسترده است که نمی توان فتوایی متقن در مورد بعضی کاربرد ها صادر کرد.در همین جا باید به تعلق خاطر شاعر به دنیایی خاص نیز اشاره کرد.به نظر بنده فضای این شعر را میتوان با مقایسه دو گونه ی فیلم در سینما سبک وسنگین کرد که اگر اینگونه هم باشد با توجه به پیشینه ی شاعر در سینما چندان بی راه نخواهد بود وآن مقایسه دو گونه سینمای فلسفی استعاری با سینمای گیشه پسند است. نگاه شاعر در این شعر به نگاه فیلم های فلسفی واستعاری نزدیک است

بی شک شاعر از دسته آن منتقدینی است که فیلم های هنری پر از استعاره ومکاشفات کارگردان وفیلمنامه نویس را بیشتر میپسندد تا فیلم گیشه ای را.حکایت ساده نویسی در شعر ومخاطب های آن حکایت مقایسه دو گونه فیلم است فیلم گیشه وفیلم استعاری/فیلم فلسفی

بارها در نقد اشعار دوستان در همین ستون درمورد نقاط قوت ساده نویسی ونیز آسیب های آن سخن به میان آمده است.اما به شاعر محترم نمیتوان گفت چه چیزی بنویس چرا که شاعر وجهان شاعرانه اش محترم است اما چگونه نوشتن را میتوان مورد نقد قرار داد

و در مورد چگونه نوشتن است که می توان به کاربرد بی پروای واژه هایی چون:گلسنگ،تلاونگ،ارژنگ وپاژنگ خرده گرفت چرا که برای فهم هر یک از این واژه ها مخاطب شعر یا باید مخاطب تخصصی باشد یا باید به فرهنگ لغت فارسی مراجعه کند.

در مورد بیتی که مورد اشکال وزنی قرار گرفته است هم با جنای ایزدی موافقم هرچند اگر امکانی فراهم شود که حرف روان تر ادا شود قابلیت شعر ارتقا پیدا خواهد کرد و بی شک ترجیح میدهیم اندیشه ات عالیست را به جای اندیشه اتالیست به کار ببریم.برای شاعر اندیشمند روزهایی پر از شاعرانگی آرزو دارم

حمید خصلتی

 

محمدیزدانی جندقی...
ما را در سایت محمدیزدانی جندقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashtiyehejahaa بازدید : 141 تاريخ : دوشنبه 24 شهريور 1399 ساعت: 14:46