در هر غروب خیره می شوم
به دور ترین نشانه
آه...
آنجا چقدر لکه ی خونین
ای آفتاب دوباره گریستی ؟!
در هر غروب
غم انگیز می شوم
همپای آفتاب
دلتنگ
بر ستیغ های سنگی
وَ های های
می گریم
گریه گریه
تا رها می شوم
در امتداد بادهای موافق
با ابرهای نرم شمالی
بر دشت و دریا
آنگاه قد می کشم
قد می کشم
تا ماه ...
محمدیزدانی مجموعه شعرم 1375
جلسه خوانش سال نود و هشت در گروه تلگرامی "آرایه های عقل و عشق "
موسس گروه : سید علی اصغر موسوی "سعا"
نقدادبیشماره یک -سیاوشپورافشار
درود بر شاعرگرانمایه محمد یزدانی جندقی
نکاتی که در مورد شعر نقاشی گونه تان قابل ذکر است به شرح زیر بیان میکنم
۱.در بحث کرونولوژی شما ادامه شعرتان با توجه به نوع گفتار و زمان افعال بایستی بفرمایید
تا رها شوم نه رها می شوم
۲.حشو معنا تصویر با خورشید گریستن با رها شدن در بادها و قد کشیدن پارادوکسه
۳.حشو لفظ در عبارت ابر نرم شمالی چون ابر خودش ذاتا نرم است
۴.در شعر سپید چون وزن نیست نیازی به هم ریختن ارکان جمله نیست مثلا نیازی نیست فعل قبل از فاعل بیاید
سیاوش پورافشار
نقدادبی شماره دوم محمد وثوقی
سلام و ادب
جستهگریخته چند نکته را خدمتتان عرض میکنم:
ـ موسیقی بیرونی شعر، حاکی از شاعری عروضبلد است که بهخوبی و راحتی و بیآنکه با اصرار بر رعایت وزنِ معتاد، به گزافهگویی و کموزیادکردنهای خنکِ واژگان بپردازد؛ عروض (بحر مضارع) را منعطفانه به نفع شعر مصادره و با زبان شعر هماهنگ کرده است (جز در «امتداد بادهای موافق» و «ابرهای نرم شمالی» که «امتداد» و «نرم» هیچ وصف تازه یا توضیح لازمی نیستند و اضافیاند. حتی «موافق» هم اگر حذف شود؛ نقصانی در تصویر ایجاد نمیکند).
ـ موسیقی درونی خوبی هم شنیده میشود: ملایم و بیسروصدای اضافی.
در کل اینکه وزن هست اما مانع جریان طبیعی زبان نیست و موسیقی هست اما گوشخراش و بیربط شنیده نمیشود؛ یعنی موفقیت موسیقایی شاعر.
در هر غروب خیره می شوم
به دور ترین نشانه
آه...
آنجا چقدر لکه ی خونین
ای آفتاب دوباره گریستی ؟!
ـ به قرار رمانتیکها، راوی مینشیند و از دور روایتی/تصاویری را نقل/ثبت میکند. غروب، سرخی و نشانهیی در دوردستها همه از همین دست عناصر رمانتیکیاند.
ـ «گریستن» به لحاظ سبکشناختی، مناسب زبان این شعر نیست و انسجام سبکی را خدشهدار کرده است.
در هر غروب
غم انگیز می شوم
همپای آفتاب
دلتنگ
بر ستیغ های سنگی
وَ های های
می گریم
گریه گریه
ـ غمانگیزشدن ایهام خوبی ایجاد کرده است مثلاً از باب ترحم یا تهکم و سخره میگوییم: فلانی وضعاش غمانگیز است!
تا رها می شوم
در امتداد بادهای موافق
با ابرهای نرم شمالی
بر دشت و دریا
یادآوری میکنم که «امتداد»، «موافق» و «نرم» چیزی بر تصویر نمیافزایند؛ پس حذفشان شاید اولی باشد.
آنگاه قد می کشم
قد می کشم
تا ماه ...
ـ تقابل خورشید و ماه (به قول منوچهری دو کفهی سیمین ترازو) نماد خوبی برای پایانبندی تصویر است؛
هر چند «تا ماه» تأکیدی است بر دوگانگیِ راوی با تصویر و من این را نمیپسندم.
اگر مثلاً «چون ماه» میبود؛ مؤثرتر بود (وحدت راوی با آن «نشانه»ی آغازین).
مطالب را عمداً لابهلای شعر نوشتم (شعر را بخشبخش کردم) تا به نکتهیی اشاره کنم:
شعر را میتوان تراژدییی بیفاجعه حساب کرد. مثلاً «نشانه» و متعاقباً پیبردن به «گریستن آفتاب»
معادل پیبردن به حقیقت (discovery) است که منجر به «غمانگیزشدنِ» قهرمان، معادل بختبرگشتگی (reversal) خواهد شد.
احساس «رهایی» بعد از گریه، همان احساسِ سبُکی (catharsis) پس از اتمام تراژدی است...
ـ با عینک سبکشناسی «انعطاف» هستهی مرکزی شعر است که به شکلی منسجم در وزن منعطف + ژانر منعطف + روای منعطفی
که فارغ از آنچه دیده «تا ماه قد میکشد» و حتی توضیحات اضافهیی مانند «نرم» و «موافق» منعکس شده است.
با امید موفقیتهای بیشتر برای شاعر محترم.
نقدادبی شماره سوم صادق ایزدی گنابادی
سلام بر شاعر گرامی جناب محمدیزدانیجندقی
۱_شعر بر اساس روایت شکل گرفته است و از ساختار منسجمی برخوردارست آغاز و میانه و پایان مشخصی در شعر نمود دارد
خیره شدن گریه کردن و نهایت قد کشیدن سه فراز اصلی این روایت را شکل داده اند
یعنی اینکه سه گانه مرسوم و معهود همهی روایت های این فرمی در این روایت هم شکل گرفته است
پایان خوش در این روایت نیز پرونده شعر را بسته است درست مثل یک کالای بسته بندی شده به مخاطب عرضه شده است
از محسنات این شعر تسلط و جریان داشتن نوعی استمرار در بیان خرده روایت هاست
به نوعی که انگار تمام رویداد ها در کالبد استمرار اتفاق افتاده است و هنوز و هنوز ادامه دارد این نوع استفاده
ز فعل مضارع اخباری چنین به مخاطب القا می کند که روایت هنوز ادامه دارد
پی رنگ روایت نیز مستحکم است آنچه که از سوال در ذهن مخاطب ایجاد می شود
جواب ان در روایت امده است مخاطب غم انگیز شده است از خون گریه کردن آفتاب و بر همین اساس گریه کرده است
گریه کردن وی را سبک کرده است و رها شده است
و به نوعی می توان گفت رابطه استدلالی قدرتمندی بین خرده روایت ها در عمود شعر وجود دارد
حذف فعل در پاره ی
انجا چقدر لکه ی خونین
و مرتبط کردن لکه های خونین با گریستن آفتاب با ایجاد یک جمله سوالی تنوع مناسبی را در شعر ایجاد کرده است
و شعر را یکنواختی نجات داده است این شعر از نوع شعرهایی است که می تواند با حفظ همین فندانسیون با جزییات متفاوت تری ارایه شود
یعنی اینکه با سلیقه های متفاوت گرفتار جرح و تعدیل هایی واقع شود که شاید بتوان برای همهی این خوانش ها احترام قائل شد
نقدادبی شماره چهارم علی اصغر اقتداری
درود بر جناب یزدانی
شعر جناب یزدانی شعری،ست فراتر از یک شعر معمولی وتا اندازه ای سمبولیک
وقتی واژه ی غروب می آید دلگیری را هم به همراه خوددارد.غمی،که شعررا وا می دارد،هر غروب به آن خیره شود .در غروبی که خورشید خون گریسته استپس این درد فراتر از یک درد معمولی ست وشاعر همراه با آفتاب غم انگیز می شود در این جا فکر می کنم که شاعر باید غمناک می شد نه غم انگیز انگیزاننده ی غم نمی تواند شکل مثبتی داشته باشد ولی دلتنگی صفت مناسبی ست همچنین ستیغ های سنگی ظاهرا به خاطر هم آوایی حروف آمده است وگرنه ستیغ ،بلند ترین نقطه ی کوه است وکوه هم از سنگ ساخته شده پس نیاز به سنگی احساس نمی شودآیا گریستن شاعر اورا از دل تنگی رهایی می بخشد در امتداد بادهای موافق ؟ وابر های نرم شمالی را هم متوجه نشدماین نکته که خیره شدن بر خورشیدی که خون می گرید وهمراه وهمپای او دلتنگ شدن وهای های گریستن چگونه شاعر را رهایی می بخشد که تا ماه قدبکشد؟
در پایان برای جناب یزدانی آرزوی موفقیت بیشتری دارم
تعامل شاعر :
سلام استادان و اندیشمندان ارجمند منتقدین گرانقدر ادبی حضورتان را دیگرباره گرامی می دارم دوپرسش دارم
پرسش اول : تاریخ سرایش این شعر 1375است در مجموعه شعر شاعر به چاپ رسیده است با کمترین تغییر در حد یکی دو کلمه از سال 1389 در فضای مجازی است آیا این شعر جهت انتشار مجدد در مجموعه شعر شاعر (سال های آینده ) ظرفیت دارد یا خیر ؟
پرسش دوم : تغییر یا حذف ؟
پاسخ :محمد وثوقی
درمقدمه و بدنه انتقادی که متن را نیازمند تغییر اساسی بداند ندیدم اما در شروع تصاویری که به پایانبندی می انجامد بیشترین انتقاد وجود دارد ؟ (وَ های های
می گریم
گریه گریه
تا رها می شوم
در امتداد بادهای موافق
با ابرهای نرم شمالی)
بر دشت و دریا
آنگاه قد می کشم
قد می کشم
تا ماه ... /// قسمتی که در پرانتز قرار داده ام ////
(می گریم
گریه گریه
تا رها می شوم
در امتداد بادهای موافق
با ابرهای نرم شمالی) خلاصه برداشت شاعر از انتقاد مخاطب ( در اینجا منتقد ) /
1نیازمندی شکست زمان از استمرای به ماضی رفتن و بازگشت به حال و استمراری نقد جناب استاد سیاوش پور افشار /
اضافه های در زبان حتی اضافه های استعاری نقد جناب استاد محمد وثوقی /
امکان درست بودن خوانش های روایت از نگاه منتقدین بر زبان این روایت
و لزوم جزیی نگری افزون تر نقد جناب استاد صادق ایزدی گنابادی /
پیچیدگی کلام و غیر قابل دریافت بودن تصاویر ذهنی شاعر برای مخاطب نقد جناب استادعلی اصغر اقتداری در سال نود و یک جناب استاد دکتر وحید ضیایی ( در وب سایت بین المللی پارسی زبانان )
نظر ی بر این شعر مرحمت فرموده اند :
شعر خوبی است اما زبان قانونمند نیست وحید ضیایی
فکر می کنم ایشان نیز از همین شروع تصاویر برای پایانبندی انتظار بیشتری داشتند
با توجه به این انتقادها آیا نظر استادان گرانقدر این است که این قسمت را به طور کلی حذف کنم یا با تصاویر جانشین باز آفرینی صورت گیرد ؟
(وَ های های
می گریم
گریه گریه
تا رها می شوم
در امتداد بادهای موافق
با ابرهای نرم شمالی)
خاک پای دوست محمد یزدانی جندقی
نقد ادبی شماره ی پنجم :سید علی اصغرموسوی
سلام استاد یزدانی عزیز. گرچه شعر شما تولید 1375 خورده است اما خیلی سال پیش تر جناب "آرمسترانگ" به "ماه" رسید و قدم بر گوش راست ایشان گذاشت! {چون گوش چپ را شوروی قبلا انتخاب کرده بود} .
شعر سپید حرفه ای معمولا دارای : مکتب شعری {ترجیحا غربی} ، سبک ادبی، کلاس شعری و زبان معمول و همراه عرفی جامعه است{یعضی اقتضائات فکری آنلاین جامعه } و معمولا روند حرکت شعر یا از "ذهنیت" به "عینیت" است یا برعکس! شما دراین شعر از عینیت به سمت ذهنیت حرکت کرده اید و دربین راه می بایست از "کشف " به "شهود" می رسیدید{حداقل با اشراف شما به شعرایرانی و عرفانی} اما در تصاویر ایجادشده ما با شگفتی و معجزه ای همراه نیستیم ! تنها حالت "تراژدیکی واژگان را در کنارتصاویر "شفق" می بینیم و شما بیشتر "گزارشگرید تا کشاف"! درشعرسپید به دلیل "عدم وابستگی به نظم و نظامندی" نوعی اشکال "سوررئال"بوجود می آید که گاه شاعر را از کشف به شهود و از "مشاهده" به "خلق" و از "خلق" به "ابدیت" می رساند {مثل محوشدن شفق در "غم شب "و پیوستن به ابدیت غم و یا فلق که با پیوست به ابدیت روز وشادی نور محو ابدیت نور می شود}! ...فکر کنم مطلب را گرفته باشید! چون مابقی نوشتار قطعا اضافی خواهد بود! موید و پیروز باشید ان شاء الله
پاسخ : سیاوش پور افشار به دوپرسش شاعر
سلام شاعرجان به نظر حقیر این شعر با توجه به اینکه زمان جوانیتان سروده شده و فضای تصویرسازی اش به دهه چهل و پنجاه می خورد بهتر است دیگر چاپ نشود هرچند ظرافتهای خود را هم دارد
تغییر لازم است بر اساس نقد خودم و اساتید محترم این شعر را چنین پیشنهاد می دهم باشد که نظر شما و دیگر اساتید را بدانم
در هر غروب
به دورترین کرانه خیره می شوم
افسوس
آنجا چقدر لکه خونین!!!
ای آفتاب
باز گریستی؟!
در هر غروب همپای آفتاب
غمناک می شوم
و های های می گریم
شاید رها شوم
چون بادهای بیقرار
بر ستیغها
بر دشت و دریا
آنگاه قد بکشم قد
تا خورشید...
محمد یزدانی جندقی
::
پاسخ : دکترمحمد وثوقی
درود عزیز بزرگوار
شما خودتان اهل فناید و بنده فقط بهصرف شرکت در کار گروهی، مطلبی سلیقهیی نوشتم.
استاد ارجمند
مستحضرید که تاریخچهی سرایش، به منتقد ادبی امکان بررسیهای کرنولوژیکال را میدهد اما خوانندهی شعر (آنکه میخواهد از شعر حظ کند و بهرهی مادی و معنوی ببرد) دنبال مطلب جذاب است و کاری به مباحث ادبی ندارد! بنابراین به نظرم چاپ مجدد و بیتغییر هر اثری، بستگی دارد به سطح تراز شعرِ قدیمی با اشعار امروز شاعر.
نه دربارهی این شعر بلکه بهطور کلی عرض کنم: با این مطلب که مثلاً فلان شعر فلانگونه نازل شده و تغییر را نشاید؛ از اساس مخالفام! چنین حرفی معنایاش فقطوفقط یعنی درجازدنهنری! نمونهی باستانی و بهشدت موفق بازسرایی اشعار، شخص شخیص حضرت حافظ است رحمة الله علیه.
این عبارت استاد ایزدی گنابادی ـ که خدمتشان سلام و درود میفرستم ـ
«شعر [...] درست مثل یک کالای بسته بندی شده به مخاطب عرضه شده است»
را در «ذم» شعر میفهمم (هر چند منظور استاد را نمیدانم). اگر ذم باشد؛ موافقم. بنده تحویل بلیط یکسره به خواننده را نمیپسندم؛ بهویژه در شعر سپید.
موفقیتتان روزافزون بادا
تعامل شاعر :
سلام جناب استاد وثوقی منتقد گرانقدر منظورم یکی همین رشد کیفی شعر آزاد از تاریخ سرایش این شعر تا امروز بود یکی هم در مقایسه با اشعار خودم که جواب جامع و مانع دریافت داشتم تکیه کلام جالبی از استاد ایزدی گرانقدر مثال آورده اید اجازه بفرمایید یکی هم این حقیر عرض کنم می فرماید "گاهی پیش می آید که مخاطب با شاعر تبانی نمی کند " بسیار تکیه کلام جالبی است نمونه مثالش در ( امتداد بادهای موافق است وابرهای نرم شمالی ) مخاطب تبانی نمی کند پس چاره ای جز باز آفرینی نیست . باز هم از حضورتان در نشست نقد و نوشتار ارزشمندتان سپاسگزارم
پاسخ : استاد علی اصغر اقتداری
من معتقدم چون این شعر قبلا چاپ شده دیگر بار اقدام به چاپ آن نکنید مگر مجموعه ای تمام سپیدداشته باشید وبا بازنگری در قسمت های پایانی
قدکشیدن تا ماه، زیبا بود
جناب استاد اقتداری عزیز قلمرنجه فرمودید. حضورتان را سپاس
پارازیت :
دکتر استاد ...؟
سلام
قلمرنجه واژه جدیدی است ؟
به صدای بد می گویند گوش خراش
و بر وزن آن به شخص زشتی مثل من می گوبند چشم خراش
تعامل شاعر :
جناب دکتر خیلی ممنون از راهنمایی
پایان جلسه
محمدیزدانی جندقی...برچسب : نویسنده : hashtiyehejahaa بازدید : 136