پرنده

ساخت وبلاگ

1

افتاده به بند رنج هستم دیری است

زنجیری رنج و گنج هستم دیری است

 

عاقل نشوم به هیچ قیمت دیگر

دیوانه ی فوق پنج هستم دیری است

2

سنگ است زمانه ساغرم می شکند

باور نکنید باورم می شکند

 

مستان ِ محل به دادگاهم نکشید

یک شهر پیاله بر سرم می شکند

3

چندان که به شوق یار مستم شب و روز

بی پا و سرم دست به دستم شب و روز

 

با شمع و ستاره در نشستم شب و روز

پروانه ی روشنا پرستم شب و روز

4

هر شب دو سه دانه گندم و جو بزنم

هر صبح سپید نغمه ای نو بزنم

 

گنجشک غریب حال مستم شب و روز

برخیزم و بنشینم و دو دو بزنم

5

شک نیست که من کبوتری  بی هنرم

اما نه گدای گندم رهگذرم

 

عمری لب پرتگاه ِ خال لب یار

دودو بزنم اگرچه بی بال و پرم

6

یارم که دم از وفا دمادم بزند

انگشت به خونم به لبش نم بزند

 

لبخند زند به رسم اخمی از نو

بازی نکند مگر که بر هم بزند

7

می آید و باز دیدنم می آید

با حشمت و ناز دیدنم می آید

 

با دسته گلی به رنگ خون دل من

در خلوت راز دیدنم می آید

8

 گل بر لب جو نشسته گل داد به آب

غمگین و خمار وخسته گل داد به آب

 

دل زد به سرش که وقت ماهیگیری است

همصحبت یار دسته گل داد به آب

9

گل رفت و هوای باز گشتن نگرفت

با دسته گلی سراغ از من نگرفت

 

در پیش هزار چشم با تیغ نگاه

زد کشت مرا ولی به گردن نگرفت

10

آید نَفَسی صدای این کل برسد

یاران یاران یار به محفل برسد

 

هرشب نَفَس  ستاره ای سوزد تا

دریا زده ای شبی به ساحل برسد

11

مخمور به خمره خون ِ رز کی انداخت

دلباخته هوهوزد و هی هی انداخت

 

شادا به سه پیک یاد "جوینده" کند

سرمستی اگر به فرودین می انداخت

محمدیزدانی"جوینده"

محمدیزدانی جندقی...
ما را در سایت محمدیزدانی جندقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hashtiyehejahaa بازدید : 143 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 23:08